معرفی و چکیده ای از کتاب عاشقی به سبک ون گوگ

ساخت وبلاگ

«عاشقی به سبک ون‌گوگ»

نویسنده:محمدرضا شرفی خبوشان

ناشر: انتشارات شهرستان ادب

تعداد صفحات:۲۱۲ صفحه

بعضی کتاب‌ها را که دست می‌گیری دلت نمی‌خواهد آن را زمین بگذاری و تا تمام نکنی و سر از کار شخصیت‌های قصه در نیاوری خیالت راحت نمی‌شود. حال دسته دیگری کتاب نیز هست که علاوه بر این بعد از اینکه تمام شد دلت نمی‌خواهد آن را به کسی بدهی و دوست داری کتاب را برای خودت نگه‌داری.

ممکن است دلایل مختلفی برای این نکته وجود داشته باشد و خواننده بخواهد کتاب را پیش خود نگه‌دارد و فقط آن را به دیگران با حالتی از تاکید توصیه کند. یکی به خاطر قصه، دیگری به خاطر فرم داستان، نفر سوم ممکن است با شخصیت‌ها و حال و هوای کتاب ارتباط برقرار کرده باشد و حتی ممکن است یک نفر با جلد و قطع کتاب ارتباط برقرار کرده باشد و بخواهد آن را در کتابخانه‌اش نگهداری کند.

رمان «عاشقی به سبک ون‌گوگ» اثر محمدرضا شرفی‌خبوشان، یکی از کتاب‌هایی است که ممکن است پس از روبرو شدن مخاطب با آن هرکس را به یک دلیل جذب کند.

اگر بخواهیم از طرح جلد و ساختار فیزیکی کتاب صحبت کنیم حرف برای گفتن کم ندارد. طرح جلد متفاوت رمان و رنگ‌بندی اثرگذار آن یکی از نقاط برجسته آن است که در کنار آن باید قطع و اندازه کتاب را نیز قرار داد که همه دلیلی برای خوش‌ساخت شدن این کتاب شده‌اند.

اگر «پوست از کتاب برداریم» و به مغز آن ورود کنیم، نکته قابل تامل بعدی، داستان کتاب است که با نام عجیب رمان _عاشقی به سبک ون‌گوگ- خواننده را به سر درآوردن از آن ترغیب می‌کند.

قصه ماجرای پسری با نام «البرز» است که در خانه یکی از فرماندهان ارتش شاهنشاهی به عنوان فرزند خدمت‌کار بزرگ شده و با دختر تیمسار با نام «نازلی» هم‌بازی بوده است. او در ابتدای رمان به خاطر نازلی دست به کاری زده که کمی خلاف‌آمد عادت است ولی همین موجب می‌‌شود خواننده ترغیب شود تا سر از کار البرز دربیاورد.

نوع روایت نویسنده روایتی سرپا و محکم است و خواننده از خواندن آن خسته نمی‌شود و این در سرعت خوانش رمان تاثیر مستقیمی دارد. جریان سیال ذهن در جای‌جای متن به چشم می‌آید و خواننده با این تکنیک از گذشته و خاطرات شخصیت اصلی رمان سر در می‌آورد.

این رمان در واقع تصویری از فضای روشنفکری عصر پهلوی را به تصویر کشیده و خواننده را در آن فضا قرار داده که چطور برای سرپا نگه داشتن رژیم دست به کشتار و سر به نیست کردن افراد می‌زده و تمام این‌ها از زاویه دید «البرز» که اتفاقی در جریان ماجرا قرار گرفته، در حال روایت شدن است.

شخصیت اصلی در طول داستان از پیله‌ای که با عنوان هنر دور خود پیچیده خارج می‌شود و وارد فضای واقعی جامعه می‌شود و نشان می‌دهد که اغلب هنرمندان و روشنفکران جامعه عصر پهلوی از واقعیت‌های جامعه خود دور بوده و درک و تفسیر درستی از حوادث ندارند.

شخصیت‌پردازی‌های «عاشقی به سبک ون‌گوگ» شخصیت‌پردازی‌هایی عمیق است و خواننده با هرکدام از شخصیت‌های به فراخور آن شخص ارتباط برقرار می‌کند.

در مجموع رمان «عاشقی به سبک‌ ون‌گوگ» به قلم محمدرضا شرفی خبوشان اثری توانمند است که خواننده را در فضای خود نگه می‌دارد و خواننده از مطالعه آن خسته نمی‌شود. قصه، فرم روایت، ساخت فیزیکی کتاب و ... همه کتابی سرپا و ارزشمند را شکل داده که خواننده با آن ارتباط برقرار می‌کند. اگر بخواهیم به طور خلاصه و کپسولی رمان «عاشقی به سبک ون‌گوگ» را معرفی کنیم باید گفت: «آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری!»

این رمان که در جایزه ادبی جلال آل‌احمد به عنوان کاندیدای بخش رمان معرفی شد، از سوی انتشارات شهرستان ادب در 212 صفحه با قیمت 10 هزار تومان راهی بازار کتاب شده است

مروری اجمالی از فصل های مختلف کتاب:

شخصیت اصلی این رمان، جوانی به نام «البرز» است که با یک پای لنگ، همراه مادر و پدری که لال است و برادری که بزرگ‌تر از اوست در خانه تیمسار خسروخانی از ارتشی‌های بانفوذ رژیم شاهنشاهی خدمت می‌کنند. البرز، هم‌بازی نازلی دختر تیمسار هم هست و او برای به دست آوردن دل این دختر به هر کاری تن می‌دهد و حسی رقیق که کم‌کم در خیالش آن را عشق می‌پندارد در او نسبت به نازلی شکل می‌گیرد.

سال‌ها می‌گذرد و البرز و نازلی هر دو نقاش می‌شوند. نازلی با کس دیگری ازدواج می‌کند و زندگی‌اش به شکست می‌انجامد. تیمسار، دختر و مادرش را به آمریکا می‌فرستد و نازلی که به این رفتار پدرش مشکوک است از البرز می‌خواهد که علت این رفتار پدرش را پیدا کند. او می‌خواهد بداند در آن باغ قدیمی چه خبر است. در اصل، داستان از این‌جا شروع می‌شود که البرز در لانه سگ، زاغ‌سیاه تیمسار را چوب می‌زند.

تیمسار و دوستانش برای سرکوب کردن مبارزات و انقلابیون در حال اجرای برنامه حذف فیزیکی مبارزان و انداختن آنها در چاه بزرگی در باغ قدیمی است. البرز در خلال صحبت‌های تیمسار متوجه می‌شود که فرزند واقعی کسانی که کنار آن‌ها بزرگ شده، نیست و دچار بحران هویت می‌شود و به دنبال آن کسی می‌رود که او را بنا به درخواست تیمسار و همسرش که بچه‌دار نمی‌شده‌اند، به تهران آورده و ماجرای دیگری شکل می‌گیرد.

به طور کلی در این رمان نویسنده دو محور را مورد توجه قرار داده که اولی با حضور شخصیت اصلی داستان، یعنی البرز پیش می‌رود. این قصه، ماجرای عشق به نازلی و بعد هم مخفی شدن برای فهمیدن ماجرایی است که در باغ در حال وقوع است. محور دوم اما مربوط به اتفاقاتی است که توسط تیمسار و دوستانش و عبدالله، برادر بزرگ‌تر البرز که وارد نظام شده در حال رخ دادن است. این حوادث در چهار فضای جداگانه نگاشته شده است که در فصل اول با عنوان «شیدایی در سگ‌دانی» تلاش البرز برای انجام درخواست دیگری از سوی نازلی، کسی که وجود او را از آن خود کرده با زبانی تصویری پیش چشم ما به نمایش گذاشته شده است.

در فصل دوم با عنوان «هوایت را نفس می‌کشم» البرز وارد اتاق نازلی می‌شود و خود را غرق در هوایی می‌کند که معشوقه‌اش در آن نفس کشیده و همه چیز برای او در این اتاق، وجود نازلی را تداعی می‌کند. در این فصل، نویسنده در خلال ماجرای تیمسار و طرح حذف فیزیکی مخالفان سلطنت، مسئله هویت البرز را مطرح می‌کند و با این ابهام، شخصیت اصلی داستان وارد یک چالش اساسی بر سر یافتن هویت خود می‌شود.

فصل سوم که نویسنده نام آن را «پوست از من بردار» قرار داده، جایی است که البرز برای شناخت پیشینه و هویت خود سفر می‌کند و سراغ کسی می‌رود که او را به تیمسار خسروخانی تحویل داده و تیمسار هم وقتی دیده پسر یک پایش کوتاه‌تر از دیگری است، او را پس زده و با تقبل خرج زندگی‌اش او را به خانواده خدمتکار باغش سپرده است. در فصل پایانی این رمان با عنوان «پوست کندن از نقاش» نویسنده، ساختار روایت را تغییر داده و از زاویه‌ای دیگر همه آن گذشته را که البرز دنبال کشف آن بوده در قالب حوادثی که منجر به مرگ پدر و مادرش و زنده ماندن او و رسیدنش به دست دوست تیمسار و ... را در فضایی روستایی و دقیق به تصویر کشیده است.

از جمله شخصیت‌هایی که در این رمان، بار معنایی و ماجرایی برایشان در نظر گرفته شده است می‌توان به البرز، نازلی، بابا کلیم، تیمسار خسروخانی و عبدالله اشاره کرد که هر کدام با فراز و نشیب‌های پرداختی از سوی نویسنده، به عنوان نقش‌آفرینان اصلی این قصه شناخته می‌شوند. در میان اینان، با کمی اغماض می‌توان گفت که شخصیت البرز به لحاظ حجم حضورش در داستان که منجر به ظهور خصوصیات و ظرفیت‌هایش شده، همچنین شخصیت باباکلیم که در واقع پدر خانواده‌ای است که به عنوان خدمتکار در باغ تیمسار خسروخانی کار می‌کنند و البرز را نیز بزرگ کرده‌اند، با در نظر گرفتن محدودیت‌های این شخصیت که لال است و به واسطه تصاویری که از او در مقابل کنش‌های داستان ارائه شده، ماندگاری بیش‌تری در ذهن خواننده نسبت به دیگر حاضران در این قصه و ماجرا دارند.

 

 


برچسب‌ها: کتابخوان ماه دی کتابخانه عمومی اندیشه...
ما را در سایت کتابخانه عمومی اندیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andishe-shemiranata بازدید : 258 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1396 ساعت: 14:13